امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 18 روز سن داره

به نام خالق زیبایی ها

هیجان بخشی از فرزندداری

هیجان بخش لاینفک بچه داریه. فکر کنم این رو همه مادرهای مهربون تصدیق کنن. هر روز و هر لحظه که می گذره آدم با دیدن بچه از زندگی لبریز میشه. از اولین حرکات دست و پا توی وجودت تا وقتی که اولین قدم ها رو روی زمین برمیدارند. از اولین کلمه ای که حرف می زنن و شمرده شمرده بابا و مامان میگن تا وقتی که اولین کلمات و نوشته ها رو می خونن.   همه و همه زیباست. زیبایی لطف و لبخند خداوند که در روی زمین جلوه گر شده و من از تمام زندگی با خوشی ها و ناخوشی هاش عاشق این لبخند زیبای خداوندیم. امیرعلی بعضی وقت ها واقعا من رو شگفت زده می کنه. به تازگی امیرعلی خیلی دلش می خواست که وسایل دکتری داشته باشه و من بهش گفتم وقتی که کتاب سوم فارسی رو یاد ...
26 دی 1394

راهنمایی می خوام

اگه دوستان می تونن کمکم کنند خوشحال می شوم. من هرکاری می کنم نمی تونم عکسهای امیرعلی رو لود کنم. با اینکه حجم عکس ها رو هم قبل از فرستادن به کمتر از 200 کیلوبایت می رسونم ولی همش خطا میده که نمی تونه فایل منبع رو پیدا کنه. واسه همین تا الان نتونستم موفق بشم عکس های امیرعلی رو بذارم. اینطوری دلم خیلی می سوزه. اگه حالت خاصی داره لطفا راهنماییم کنید ممنون.
15 دی 1394

این روزها فقط می گذرند

چند وقته پیام نگذاشتم چون واقعا دارم یکجورایی فقط روزها رو می گذرونم. متاسفانه کلاس امیرعلی تشکیل نشد و من هم نتونستم ببرمش کلاس دیگه ای ثبت نامش کنم ولی امیدوام ترم بعدی این اتفاق بیفته تا کلمات زبان از یادش نرود. بجاش خود امیرعلی تا دلتون بخواد یا شعرهای انگلیسی و یا کلماتش رو توی خونه تکرار می کنه بخصوص اگه بهش بگیم یک کلمه رو به انگلیسی بگه. چند وقته همسایمون برای دخترش لوازم پزشکی اسباب بازی خریده و امیرعلی هم خیلی دوست داره از اونها داشته باشه. من هم بهش قول دادم که اگه بتونه کتاب سوم تراشه های الماسش رو یادت بگیره برایش بخرم . دیشب تا این کلام رو گفتم سریع رفت کتابش رو آورد و شروع کرد به خوندن و الحق و الانصاف روان تا درس هفت...
15 دی 1394

زندگی همچنان ادامه دارد

امیرعلی ترم اول زبانش رو با نمره 99 از 100 قبول شد .  ترم دوم زبان رو هم ثبت نام کردم. اگرچه به خاطر تغییر شیفت خودم بردن و آوردنش به کلاس یکم سخت شده. به خصوص که هوا سرد شده و لباس و وسایل زیادی باید با خودم بردارم. طبق معمول زحمت خیلی از زمان ها افتاد روی دوش مامان گرامی و شوهر عزیزم. به خاطر اینکه این دوره کلاس های زبان امیرعلی همزمان شده بود با ایام صفر و من ده روز روضه داشتم حسابی سرم شلوغ شده بود. از برنامه ریزی و خونه تکونی قبل از روضه تا شله زرد پزون و جمع و جور کردن آخر روضه. امیرعلی رو هر طور بود به کلاس ها می رسوندیم ولی درس هاش عقب بود البته از لحاظ کار کردن من با بچه وگرنه که خودش طبق معمول همه رو بلد بود. ولی اصلا...
2 دی 1394

پیشرفت و آموزش

امیرعلی بعد از تولدش نشون داد که بعضی چیزها رو واقعا خوب می گیره. یعنی نیاز به تکرار زیاد نیست. به خصوص کار با اعداد رو خیلی دوست داره و از طرفی هم حفظ کردنش واقعا عالیه. واسه همین از شش ماهگی واسش بسته های آموزشی گرفتم . ولی بعضی ها می گفتن خوب نیست و یا روی ذهن بچه تاثیر بد داره واسه همین یک مدت کوتاه توی شش ماهگی سی دی های فارسی رو براش گذاشتم بعد دیگه متوقف کردم تا یک سالگی.   بعد از یک سالگی به طور مرتب و هر موقع خودش علاقه نشون می داد سی دی تراشه های الماس رو می گذاشتم و اون نگاه می کرد. بدون عجله و فشار خاصی به سرعت کتاب اولش رو یاد گرفت. الان کتاب سوم رو داره یاد می گیره. به خاطر اینکه به کلیپ های انگل...
25 مهر 1394

برکت

واقعا در زندگی به من ثابت شده که وجود بچه برکت زندگی است. و خداوند اسباب دو چیز رو خودش جور می کنه. یکی ازدواج و یکی فرزند. من وقتی بچه دار شدیم امیرعلی حدود 5 ماهه شد که ما خونه خریدیم و از مستاجری نجات یافتیم. مادرم به من می گفت خودت هم وقتی به دنیا اومدی ما صاحب خونه شدیم و این بچه مثل خودت با برکته.   و من می گم مطمئنا همه بچه ها با برکت هستن ولی هر کدوم به شکلی. من به خاطر این که کارمند بودم باید بعد از شش ماهگی امیرعلی به سرکار می رفتم برای همین قبلا از رفتن به سرکار به خونه جدید اسباب کشی کردیم. یعنی یک زندگی تازه با بچه تازه و خونه تازه. از اون موقع کار هر روز من و همسرم این بود که من بچه رو می بردم خونه م...
14 مهر 1394

شروع راه سخت مادری

بعد از به دنیا آمدن امیرعلی روز سوم طبق دستور پزشک بیمارستان امیرعلی رو برای معاینات به مطب دکتر اطفال بردیم. دکتر پس از معاینات گفت بچه فعلا مشکلی نداره و اگر تا روز پنجم زردی نگیرد دیگه خطری برای گرفتن زردی هم تهدیدش نمی کنه.   بعد هم که امیرعلی رو روز بعد بردم بهداشت محله و کارهای مربوط به آزمایش تیروئیدش رو انجام دادیم.  روز پنجم که اومد و امیرعلی علایمی از زردی نداشت خوشحال بودیم که احتمالا دیگه مشکلی نداره که بعدازظهر روز پنجم بی قراری و حال نداری امیرعلی شروع شد. وقتی به پزشک مراجعه کردیم مشخص شد که زردی داره و آزمایشات و روند درمان معمول شروع شد. امیرعلی زردی اولیه اش 16 بود و دکتر گفت باید چند روز توی دست...
14 مهر 1394

تولد

امیرعلی در روز 10 اسفند 90 ساعت 8 شب به دنیا اومد. پسری زیبا و مهندس. چرا مهندس به خاطر اینکه وقتی که به دنیا اومده بود فقط دور سرش مو داشت و وسط سرش موی زیادی نداشت به طوری که من اول فکر کردم به خاطر نوشتن اسم مادر مجبور شدن سرش رو بتراشن.   وزن امیرعلی موقع تولد 3کیلو و 200 گرم بود. با یک خال قشنگ روی ساق پا. داشتن فرزند واقعا شیرینه و لحظات زندگی آدم رو خاص می کنه.  امیرعلی برای من همه چیز هست و من الان که فکر می کنم می بینم اگه امیرعلی نبود من انگیزه تحمل خیلی چیزها رو نداشتم. من کارمند هستم برای همین قبل از تولد امیرعلی به سرکار می رفتم و سعی داشتم تا روزهای آخر مرخصی نگیرم تا بتونم شش ماه تمام رو پ...
14 مهر 1394

نقاط قوت

شاید هیچ ماستبندی نگوید ماست من ترش است و هیچ مادری هم نگویید بچه من زشت و یا کم هوش است ولی مادرها واقعا تنها کسانی هستن که می تونن بفهمند بچه هاشون چند مرده حلاجند. امیرعلی قدرت یادگیری خوبی داره و چون خیلی از بازیگوشی های حرکتی شدید رو نمی تونه انجام بده علاقه به مطالعه و یادگیری خوبی داره. به علاوه من خودم هم از کودکی به مطالعه و یادگیری علاقه داشتم در نتیجه اگه ارثی هم باشه امکانش هست. برای همین من از شش ماهگی امیرعلی شروع به آموزش امیرعلی کردم ولی نه به صورت فشرده و یا کلاسیک بلکه کاملا تفننی. برای امیرعلی بسته های تراشه های الماس گرفتم و اولین سی دی رو در شش ماهگی براش گذاشتم ولی چون اطرافیان می گفتن زوده فقط هرازگا...
24 تير 1394

یک تجربه مشترک برای همه پسرها

امیرعلی به هر صورت که بود زردیش خوب شد. ایام عید بود و عید دیدنی نمی دونم حدود هفتم یا هشتم فروردین 91 که تصمیم گرفتیم امیرعلی رو ختنه کنیم. مامانم می گفت تا بچه فهمیده نشده این کار رو انجام بدیم تا بعدها دچار مشکل نشه و براش آسون تر بشه. به این ترتیب دومین درمان در فاصله یک ماه یعنی نگهداری از امیرعلی در حالی که ختنه کرده بودیم، شروع شد.   من و مادرم امیرعلی رو بردیم به یک درمانگاه نزدیک خونه. بچه رو از ما تحویل گرفتن و بردن داخل اتاق برای ختنه. مامانم رفت واسه بچه شیشه شیر بگیرن که گریه های امیرعلی شروع شد. وقتی مامانم برگشت گفت زیاد جوش نزن طبیعی ولی من با اینکه استرس داشتم ولی خیلی ناراحت نبودم. خلاصه با اینکه پرستا...
9 خرداد 1394